بردیابردیا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

برای پسرم بردیا

آتلیه اسفند 91

بالاخره عکسات آماده شد بزنم به تخته مثه دامادا شدی عزیزم (گریه ام گرفت .............)   بدون شرح........................ بدون شرح اینقدر عکسات دیر آماده شد که نوبت آتلیه بدیت رسید 2شنبه با خاله هات و دخترخاله هات می ریم عزیزم ...
28 فروردين 1392

پایان 19 ماهگی شازده کوچولو

پسر خوشگلم ماهگیت هم تموم شد به سلامتی امروز با همدیگه رفتیم پارک کلی با بچه ها بازی کردی چند تا پسر هم داشتن فوتبال بازی می کردند که تو جذبشون شده بودی و اوناهم بهت یه توپ( به قول خودت پوپ ) بهت دادن و توام کلی سرگرم شدی عزیز دلم دیگه مثل پارسال فقط تو کالسکه نمی شینی همش دلت می خواد بری و بازی کنی ماشالا خیلی روابط عمومیت خوبه زود دوست پیدا می کن از بس مهربونی آقا خوشگلم تو پارک بودیم که مامان طاطا بهم زنگ زد و پرسید کجاییم و با عمه نیکا اومدن و پارک و کلی خوش گذروندیم فردا هم بازم نی نی پارتی دعوتیم خوشگلم خونه آقا سهیلینا          ...
28 فروردين 1392

مسافرت شمال (2) نوروز 1392

پسر عزیزم سال جدید رو با انرژی و شادی (البته دور از چشم بد و حسودا) شروع کردیم هفته دوم عید به پیشنهاد عمه بابایی رفتیم شمال سمت بابلسر عمه بابایی و شوهرش و دختر عمه بابایی هدیه با شوهرش و آرین کوچولو و نازی و دونفر از فامیلهای دیگه بابایی هم بودند خلاصه که خیلی خوش گذشت مخصوصا به شما و آرین کوچولو 4 روزی اونجا بودیم و به خاطر کار بابایی اومدیم تهران و 13 بدر و تهران بودیم با مامان مینواینا و خاله مهنازینا اون روز هم کلی خوش گذشت                                     &nb...
23 فروردين 1392

20 فروردین 92 (سالگرد مامان و بابات)

پسر خوشگلم امروز 20 فروردین پنجمین سالگرد ازدواج مامان و باباته                            و تو حاصل این عشق پاکی عزیزم من و بابایی خیلی خوشحالیم که تو رو خدا بهمون داد تا این زندگی تداوم بیشتری پیدا کنه امشب من و بابایی رستوران رزرو کردیم و شما رو می بریم پیش مامان طاطا چون امشب باید 2 نفره شام بخوریم تا شما بزرگتر که شدی حتما 3 نفری می ریم شام می خوریم (ناراحت نشی عسلم )                       ...
23 فروردين 1392

سال 1392 مبارک شازده پسرم

         عید اومد گل پسرم و دومین عیدیه که خداوند بهترین عیدیشو به ما داده و تو در کنار سفره هفت سین پیش مایی و بهترینهارو تو سال جدید برای ما میاری و قدمت پر از برکت برای ما بوده پسرم خیلی خوشحالم که تورو دارم دوستت دارم خیلی خیلی                    زمان تحویل سال تو خواب بودی البته ساعت 30/2 بعد از ظهر بود ولی شما خواب بودی عصر رفتیم خونه آقا جون و خونه مامان و بابای بابایی و بعدش هم شام خونه مامان مینو بودیم و بعد هم یکی یکی فامیلها ........ دیروز هم رفتی...
5 فروردين 1392
1